نتایج جستجوی عبارت «غلامعلی اشرف ریزآب دبستان شهید باهنر پایگاه مقاومت شهید یاراحمدی گردان ثارالله لشکر المهدی(عج) تک‌تیرانداز امام‌زاده سید محمد ۱۳۶۲/۵/۱۵ ۱۳۶۵/۸/۱۲ ۱۳۶۵/۱۱/۶ ۱۳۴۲/۱۰/۱۱ کربلای ۵» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
به یاد شهید محمودرضا بهرامی (مسیح
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
یوسف گم گشته ما ای رضا ای مسیح ای عاشق راه حسین نوجوان سبزه رویم ای رضا پیکرت برگو کجا افتاده است یوسف‌گم‌گشته‌ام ای بخون آغشته‌ام رفتی و خاک سیه شد بر سرم منتظر هستیم آیی از سفر تیر دشمن عاقبت کار تو ساخت قامت بابا دوتا شد ای جوان آرزویم بود دامادی تو ای دریغا شد امیدم نا امید قاسم گلگون قبایم رود رود گـــفت‌محــمود‌تـوکل‌شــد رضــا جان و سر دادی تو در راه خدا ای مسیح ای...
به یاد شهید محمود رضا (مسیح) بهرامی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار آقاي محمد معاني »
سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری ماه تابان بود آری هم درخشان گوهری سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری یک‌جهان‌‌امید‌بود‌یک جهان عشق وصفا کوهی از ایمان الله و توکل با خدا سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری عشق‌اسلام مبین برجسم‌وجانش‌شعله‌ور می‌زد‌ از عشق‌خدا برجان دشمن‌ها ‌شرر سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری بوده اندر مکتب اسلام دانشجو مدام تا که‌در‌درگاه حق شایسته شد با احترام سر زد از برج‌ شهادت...
در کنار عکس پاسدار شهید علی حداد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
ای‌علی‌نادیدن‌روی تو ما را مشکل است رنگ روی ما کند راز نهانی آشکار سرفراز و سرخ رو در نزد یزدانیم ما درگلستان‌وصالت‌روزوشب‌چون عندلیب شدگرفتار خم گیسوی تو ما را چه دل ماندگان در راه‌کویت هرزمان اندر فغان آتش‌هجران‌حداد است از بس جانگداز قامتش سرو روان و صورتش مانند گل پاسدار دین‌حق حداد بود از جان و دل همچوسالار‌شهیدان‌پیکرش‌چاک‌چاک بالب‌عطشان بشد حداد سوی حق روان هست‌محمود‌توکل‌در غمت‌ سوزان ‌چوشمع ازغم‌ روی‌توای‌ سرو‌‌روان‌خون‌در‌دل است سرّ این‌معنی‌یقین‌داندهرآنکس‌عاقل است عزت‌وشأن‌وشرف‌ما خاندان را...
بگو چوپان و خلاصم کن
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از موارد متداول کمکهای مردم به جبهه‌ها، اهدای گوسفندان زنده بود‌. در برخی اوقات تعداد گوسفندانی که به تدارکات لشکر تحویل می‌شد زیاد بود و مدتی طول می‌کشید تا همه آنها ذبح شده و به مصرف برسند. بدین جهت بایستی از آنها نگهداری می‌شد و برای آنها علوفه کافی تهیه می‌کردند. یا اینکه گوسفندان را به چرا‌ می‌بردند‌. یک روز مسئول تدارکات لشکر، یکی از پاسداران وظیفه را احضار می‌کند و به او می گوید: نگهداری این...
سردی مزاج و مسقطی لاری
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یک شب حدود ساعت 12، زمانی که گردان در پادگان امام خمینی‌(ره) اهواز مستقر بود، آقای غلامرضا نصرتی 1 به سراغ ما آمد و گفت: من دلم هوای مسقطی لاری کرده است. به او گفتیم: این موقع شب مسقطی لاری کجا بود؟ اما او منصرف نشد و اصرار داشت که مسقطی لاری می‌خواهم. تعدادمان 4 نفر بود. قرار شد به دو گروه دو نفره تقسیم شویم و قرعه کشی کنیم و قرعه بنام هرگروه افتاد به سراغ برادران...
درصد فراوانی نسبی ایثارگر به جمعیت در شهرستان نی ریز
دانشنامه دفاع مقدس » تحليل آماري »
بمنظور‌‌ توصیف نقش شهرستان نی‌ریز و توابع آن به تفکیک بخش، شهر و روستا،در جنگ هشت ساله دفاع مقدس، تعداد کل ایثارگر نسبت به ‌‌جمعیت کل آنها در سال ۱۳۶۵ مقایسه و درصد فراوانی نسبی ایثارگر به جمعیت محاسبه و نتایج بدست آمد که در جدول زیر نشان داده شده است‌. جامعه آماری در این تحقیق،‌ ۵۸۷ نفر از ایثارگران ساکن شهرستان نی‌ریز را شامل می‌شود. جدول مقایسه درصد فراوانی نسبی ایثارگر نسبت به جمعیت ...
خونی که بوی گیلاس می دهد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در یکی از عملیاتها، یکنفر از برادران مسئول تدارکات گردان ترکش خورده و مجروح می‌شود. بچه‌های گردان از راه می‌رسند و برای تقویت روحیه او و سایر رزمندگان، خم شده و خون وی را بو می‌کنند. سپس با حالت طنز به همدیگر ‌می‌گویند: از بس کمپوتهای گیلاس را خورده و به ما نداده خونش هم بوی گیلاس می‌دهد‌.  ...
شهدا سال 65 -خاطرات شهید سعید شاهدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد سعيد شاهدي »
اشک خدایا! دلم تنگ است. دلم چون آتش شعله‌ور می‌سوزد. خدایا! آتش دل، وجودم را آب کرد، بخار کرد. خدایا! دوست می‌داشتم بسوزم در عشقت، نه درون حرف مردم، از آنهایی که بدتر از خنجرهای زهر آلود از آن چشم‌های پلید و کثیف می‌دانم، خوب می‌دانم که هر گاه این شعله به پا خیزد، برای خاموش کردن آن باید بگریم، از درون خود بشدت بگریم، تلخ و با شدت بگریم. باید اشک ریزم تا که چشم بخشکد، چشم من...
شهدا سال 65 -از دست نوشته های شهید سعید مافی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد سعيد مافي »
اگر روزی بر کنار قبرم ای دوست و ای مادر! رسیدی، بر تن صد چاک و خونین من نظر کن و با این نظر بدان که جز خدا نخواستم. در جای دیگر، از فراق مولایش حسین(ع) می‌گوید: آنکس که همه جان بفدایش می‌نمایند آن حسین(ع) مظلوم کجاست؟ کجاست؟ ای حسین(ع) من! نورعین من، کجائی؟ کجائی؟ جانم به فدایت، ای آبروی اسلام و قرآن! کجایی؟ کجایی؟ کجایی؟ خطاب به مادر می‌گوید: مادر، زندگی‌ام برای توست، وجودم از توست، مادر نمی‌توانم با زبانم...
شهدا سال ۶۶ -از نوشته‌های شهید سید مهدی قاری نیا
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهيد سيد مهدي قاري نيا »
بسمه‌تعالی لحظه‌ای فارغ از مشغلات، زندگی را غنیمت شمرده و در گوشه عزلت به فکر فرورفتم و ابر عمر را که طوفان زمان با سرعت می‌برد، نگریستم. عقربه ساعت با هر صدایش، گذران بهار عمر را هشدار می‌داد... ایام کودکی را به بازی و سرگرم کردن خود پرداخته‌ایم و بی‌خیال ازآنچه در بیرون می‌گذرد... و اکنون نیز در این برهه از زمان در خواب‌وخیال و آرزوهای دور و دراز که عمر کفاف آن ندهد، غرق‌شده و در آرزوها به...